فاتح رحیمی در سال 1340 ه.ش در روستای هانی گرمله از توابع بخش نوسود متولد شد. دوران ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان را در روستای زادگاه خود و نوسود و پاوه به اتمام رسانده و در سال 1357 در دانشسرای روستایی شهرهای پاوه و سنقر مشغول به آموزش معلمی گردید. در سال1359 به استخدام رسمی آموزش وپرورش درآمد. در خلال خدمت خود به عنوان معلمی به ادامه تحصیل پرداخت وموفق به اخذ مدارک کاردانی وکارشناسی ادبیات فارسی شد. ایشان در طی خدمت خود در آموزش وپرورش مریوان به عنوان معلم ودبیری نمونه در خدمت فرهنگ وزبان هورامی و دانش آموزان و دانش پژوهان خواهان این زبان بود.
ایشان در سال 1387 پس از سی سال خدمت صادقانه بازنشسته بازنشسته گردید اما این بازنشستگی مانع از ادامه فعالیت وی به عنوان معلم ومدرس نشده وفعالیتش در دانشگاه مریوان تحت عنوان مدرس زبان هورامی ادامه دارد.
فاتح رحیمی نویسنده ای چیره دست و نستوه وخستگی ناپذیر است که اکثر اوقات خود را به مطالعه ونوشتن اختصاص داده است تاکنون دو کتاب از این نویسنده به شرح زیر به چاپ رسیده ودر اختیار علاقمندان قرار گرفته است:
1-دستورزبان کردی هورامی چاپ اول درسال 1385وچاپ دوم درسال 1389عرضه شده است.
2-بیان درهورامی: که درآن از 4 مقوله(تشبیه-استعاره –کنایه-مجازوحقیقت)با استناد به اشعاربلند و مشهور هورامی استفاده و به دو زبان فارسی و هورامی نگاشته شده است.
آقای رحیمی فرهنگ لغت جامع هورامی را نیز تدوین نموده و آن را برای چاپ آماده کرده است بنا به گفته خودش جمع آوری این فرهنگ لغت مدت 22 سال به طول انجامیده است. علاوه بر این ایشان هم اکنون درامورات زیر نیز فعالیت دارد.
1-عضواصلی انجمن فرهنگی وهنری (روجیار)
2- مدرس کلاس زبان هورامی درانجمن فرهنگی وهنری (روجیار).
3-مدرس کلاس زبان هورامی دردانشگاه پیام نورمریوان.
کاکه فاتح رحیمی شاعر چیره دستی است واشعار نغز وزیبایی دارد.شعر زیر برگردان زیباییست از قسمتی از گلستان شیخ اجل :
قسمتی از مقدمه ی گلستان سعدی
یک شب تأمل ایام گذشته می کردم و بر عمر تلف کرده تأسف می خوردم و سنگ سراچه دل به الماس آب دیده می سفتم و این بیت ها مناسب حال خود می گفتم :
هر دم از عمــر می رود نفســی چون نگه می کنم نمانده بسی
ای که پنجــاه رفت و در خوابـــی مگـــــر ایــن پنــج روزه در یابــی
خجل آنکس که رفت وکارنساخت کوس رحلت زدند و بار نساخت
خــواب نوشیــن بامــــداد رحیـــل باز دارد پیــــــــاده را از سبیـــل
هــر که آمد عمارتـــی نو سـاخت رفت و منزل به دیگری پرداخت
وان دگــر پخت همچنین هوسـی وین عمــارت بســـر نبرد کسی
یــار نــاپــایـــدار دوست مــــــــدار دوستــــی را نشــاید این غـدّار
بهشێو جه وهڵینهو گۆڵستانوو سهعدی
شهوێ ویهردهم هاوردم بهردم پهی عمری فۆتیا حسرهتان وهردم.تهوهن یانهکڵهی دڵهی (غهمدیدهم ) ، سمیم وه ئهڵماس ئاوهکهی دیدهم. وه ئی چن بهسته به وێم دا بهستم :
ههر دهم نهفهسێ جه ژین مهویهرۆ فرهش نهمهنهن ، کهمــی ماوهرۆ
پهنجـــاذ ویهرذ و هــهڵای نـه خـاوی به ئـی پهنــج ڕۆیه به کۆگــه یاوی
شــهرم پهی ئانهی لـوا و بێ ده سا ژهناشـا تهپڵ و بارش بــێ کهسا
وهرمـی شیرینــوو ساحبـوو کاروانـی مــهبۆ وه بایێس جه قافڵـــه مانـی
ههر کــهسێ ئاما و یانێـوهش سازنا داش به یۆتهری و وێش ئاسش جیا
ئاذیچ هـــهر پاســــه خیــاڵش خـاما نیشتهی جه یانه پهی کهسی ناما
یاری ناتــهمـــام بــه یــار مــــهزانـــه دۆسی بـێ وهفــا به ئهغیــار وانه